چشمه خلاقیت وودى آلن خشک شده است
367128.jpg
چه بر سر وودى آلن آمده
وودى آلن این روزها گرفتارتر از همیشه همچنان مشغول فیلمسازى است اما آثار سینمایى اش دیگر چنگى به دل نمى زنند. وقتى از مایک لى پرسیدند فیلم هاى جدید دوست همکارش «وودى آلن» را چقدر دوست دارد او جوابى داد که خیلى از ما مدت ها در خفا به آن فکر کرده ایم. لى گفت: «با «روزهاى رادیو» مى توانم در یک جزیره متروک دوام بیاورم اما اگر مى خواهید مرا به طرزى وحشتناک شکنجه دهید کافى است مرا با نسخه اى از «مچ پوینت» (فیلم نسبتاً جدید وودى آلن) به همانجا بفرستید. به شما قول مى دهم ۲۴ ساعت هم دوام نیاورم.»


«مچ پوینت» (۲۰۰۵) اگرچه در شاخه بهترین فیلمنامه اوریژینال بیست و یکمین نامزدى اسکار را براى آلن به ارمغان آورد اما این حقیقت را کتمان نکرده است که بهترین آثار سینمایى او در ایام گذشته این روزها جاى خود را به مجموعه اى از فیلم هاى نازل به لحاظ کیفى و حتى پائین تر از حد متوسط داده است. هفته گذشته «ویکى کریستینا بارسلونا» سى و هشتمین فیلم کارنامه حرفه اى ۴۲ ساله آلن در جشنواره فیلم کن، خارج از بخش مسابقه، به اکران افتتاحیه گذاشته شد. این فیلم که داستان دو دانشجوى آمریکایى است که براى تعطیلات در اسپانیا به سر مى برند از بازى سه تن از بهترین و خبرسازترین هنرپیشگان هالیوود بهره گرفته است: خاویر باردم که به تازگى اسکار گرفته است، پنه لوپه کروز، هنرپیشه معروف اسپانیایى و اسکارلت ژوهانسون که با این فیلم سومین تجربه همکارى خود را با آلن پشت سر گذاشت. با این حال وقتى از آلن پرسیده مى شود حال که فیلمش به کن راه یافته است چه حسى نسبت به آن دارد جوابش به این سؤال خیلى شفاف و روشنگر نیست.
«وقتى فیلمى را تمام مى کنم دیگر به آن فکر نمى کنم. در حال حاضر هم تقریباً یک فیلم جدید دیگر را در آستانه پایان رساندن دارم. فیلم ویکى کریستینا بارسلونا سال پیش ساخته شد و ما الان در تابستان سال جدید هستیم.»
هفته آینده فیلم قبلى وودى آلن با نام «رؤیاى کاساندرا» در بریتانیا پخش مى شود. این فیلم سومین اثر متوالى است که پس از دو فیلم «مچ پونیت» و «سوژه» داستان آن در لندن مى گذرد و در همین شهر نیز فیلمبردارى شده است. آلن اگرچه ۷۲ سال دارد و حتى آن سن مرزى بازنشستگى را رد کرده است اما به هیچ وجه قصد بازنشسته شدن و دست کشیدن از فیلمسازى را ندارد. او مى گوید: «به آن فکر خواهم کرد اما این اتفاقى نیست که به این زودى ها بیفتد.» با این حال اهالى سینما چندان از شنیدن این حرف از زبان آلن متعجب نشده اند چرا که دیگر خیلى هم برایشان مهم نیست. دوستى مى گفت:« همه به نوستالژى آن روزهاى با شکوه فیلمسازى او گرفتارند و هنوز هم به همان امید با او همراه مى شوند درحالى که چیزى جز ناامیدى در انتظار آنها نیست.» در مواجهه با شخصیت واقعى این فیلمساز او هنوز هم آن قیافه متفکر و پارانوید خود را حفظ کرده است و حتى به نظر مى آید به نسخه عاقل ترى از شخصیت سینمایى خود با آن عینک ضخیم کائوچویى، طره موهاى قهوه اى و چین هایى بر پیشانى اش تبدیل شده است. خیلى ها مى پرسند او چه واکنشى در برابر منتقدانى که دیگر از او حمایت نمى کنند در پیش مى گیرد و او مى گوید: «من در سى سال گذشته حتى یک کلمه راجع به خودم یا راجع به فیلم هایم نخوانده ام و نمى دانم دیگران چه برداشتى از آنها دارند. حتى به لحاظ اقتصادى از فروش فیلم هایم نیز بى خبرم چون پول آنها به دست حسابدارانم مى رسد و من تماسى با آنها ندارم.»
با این حال آلن به اعتقاد خودش سرسخت ترین منتقد خودش است. برخلاف فیلمسازان همقطارش از دهه ۷۰ نظیر مارتین اسکورسیزى، رابرت آلتمن و یا استیون اسپیلبرگ، آلن احساس مى کند هیچ وقت نتوانسته بر سایر فیلمسازان تأثیرگذار باشد و مى گوید: فکر نمى کنم یک فیلمساز از میان صد فیلمساز راه پیدا کنید که بگوید: «وودى آلن واقعاً بر من تأثیر گذارده بود و من از او الهام گرفته ام. واقعاً پیدا نمى کنید.»
او مى گوید علاوه بر فیلم هایى همچون «رز ارغوانى قاهره» یا «زنان و شوهران» معدود از فیلم هایش را دوست دارد اما او در مورد مهمترین فیلم کارنامه حرفه اى اش «آنى هال» که براى او دو جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین کارگردانى به ارمغان آورده است مى گوید: «از آن بدم نمى آید و از ساختنش در آن زمان لذت بردم اما یکى از فیلم هایى نیست که به یاد مى آورم.»
آلن مى گوید به ساختن فیلم «رؤیاى کاساندرا» افتخار مى کند و به آن مى بالد، اگرچه خیلى ها علت آن را نمى فهمند. این فیلم با بازى اوان مک گرگو و کالین فارل در نقش دو برادر از طبقه کارگرى که عمویشان از آنها مى خواهد شریکش را بکشند یکى دیگر از همان تریلرهاى آشناى آلنى با همان دغدغه هاى همیشگى (این بار قتل و پشیمانى) است که در حقیقت نسخه نازل ترى از فیلم هاى بهتر آلن همچون جنایت و جنحه است، اگر تنها بتوان به یک اتفاق جالب موقع فیلمبردارى «رؤیاى کاساندرا» اشاره کرد آن اتفاق مربوط به یکى از خاطرات مک گرگور مى شود که تعریف مى کند موقع تغییر نورپردازى متوجه شده بود که آلن سر صحنه فیلمبردارى چرت زده است. مک گرگور مى گوید: «او به دستش تکیه داده بود و اصلاً با ما نبود. کارى که باید مى کردیم تمام کردن فیلمبردارى آن سکانس بود.»
اما به راستى دقیقاً از چه زمان بود که مهر وودى آلن از دل هایمان رخت بربست مى توان در این یک مورد به زندگى خصوصى او و جنجال آفرینى خبر ازدواج او با سون یى اشاره کرد. در آن زمان آلن توسط مطبوعات مورد آماج انتقادات قرار گرفت و بدنام شد و شاید نوع واکنش آلن به این رفتارهاى خصمانه با در پیش گرفتن سکوت بود که به شایعات بیشتر دامن زد. اگرچه در سال ۱۹۹۷ مستندى از باربارا کاپ پله با نام «Wild Man Blues» درباره آلن و فعالیت هاى او در زمینه موسیقى جز ساخته شد و این تا حدودى اعتبار خدشه دار شده او را از نو به دست آورد اما کار مشابهى براى بالا بردن و یا حتى از نو آفریدن اعتبار او به عنوان یک فیلمساز انجام نشد. دو فیلم تازه او یعنى «پایان هالیوودى» و «سوژه» حتى به سینماهاى بریتانیا نرسیدند و کارهاى قبلى او همچون «نفرین عقرب یشمى» و «هر چیز دیگر» آنقدر ضعیف تلقى شدند که استقبال خوبى از آنها نشد. روزى روزگارى رونمایى از یکى از فیلم هاى جدید آلن یک رویداد ملى تلقى مى شد اما حال خبر اکران یک فیلم تازه از این فیلمساز به کمتر تب و تابى دامن مى زند. با این حال همچون گذشته او به این چیزها اهمیتى نمى دهد. آلن مى گوید: «واقعاً هیچ وقت نمى دانم پس از عرضه فیلم هایم چه اتفاقى برایشان مى افتد. نمى دانم کجا پخش مى شود و یا چه سینماهایى آنها را نشان مى دهند. مسئله پخش و توزیع فیلم ها از جمله فیلم هاى خود من یک مقوله تجارى است و من کمترین علاقه اى به این موضوع ندارم.»اظهارنظرهاى آلن اگرچه ممکن است مغرورانه به نظر برسند اما این بهانه خوبى است تا این فیلمساز همین روزها فیلمى درباره خود به عنوان یک نیویورکى ۷۰ و اندى ساله بسازد. او اهمیتى نمى دهد که مردم فکر مى کنند بازى او در فیلم هاى اخیرش یک جور تحمیل نقش به مخاطب بوده است و یا آن که صرفاً به خاطر این که فیلمسازى به زندگى اش معنا مى دهد سالانه یک فیلم مى سازد و این فیلم ها همیشه واجد بهترین کیفیت ممکن نیستند. آلن در پاسخ به این پرسش که آیا فکر مى کند در مقایسه با دهه هاى ۷۰ و ۸۰ فیلمساز بهترى شده است یا نه مى گوید: «دلیلى نمى بینم که حالا بخواهم فیلمساز بهترى شوم. فکر مى کنم همان آدم سابق هستم.»
پس از ۱۰ سال زندگى مشترک با سون یى (همسر فعلى آلن) و داشتن دو فرزند دختر از او «آلن» این روزها به یک روتین عادت کرده است. او مى گوید: «دوست دارم هر روز همان کارها را بکنم. بلند مى شوم، تردمیل مى زنم. بچه ها را به مدرسه مى رسانم، کار مى کنم، کلارینت مى نوازم و در همان رستوران هاى همیشگى غذا مى خورم.» براى آلن در این روزها شادترین لحظات موقعى است که در خانه به نوشتن مشغول است و از همین رو جاى تعجب نیست که این فیلمساز بهترین نقدهاى خود را طى چند سال اخیر نه در حوزه فیلمسازى بلکه براى چهارمین مجموعه داستان هاى کوتاهش به نام «Mere Anarchy» دریافت کرده است. او معتقد است: «زندگى یک نویسنده، زندگى خیلى خوبى است.»
آلن در حال حاضر در نیویورک مشغول فیلمبردارى فیلم تازه اى است و پائیز امسال نیز پروژه متفاوتى را در دست گرفته است: پلاسیدو دومنیکو از او خواهش کرده است اپراى «Gianni Schicchi» را براى ارکسترفیلار مونیک لس آنجلس کارگردانى کند. او با طنز همیشگى خود مى گوید: «مرا براى تقبل این کار هول کردند. مطمئنم از این کارشان پشیمان خواهند شد اما من نهایت سعى ام را خواهم کرد.» حال سؤال اینجاست که در کنار همه این پروژه ها آیا «آلن» به سراغ آن نوع فیلمنامه نویسى و کارگردانى که با فیلم «چه شده، تایگر لى لى » (۱۹۶۶) ما را به دنیاى ذهنى یک کمدین شوخ طبع برد خواهد برد او اعتراف مى کند: «گاهى فکر مى کنم ساختن مجدد چنین فیلم هایى سخت است. مشکل این است که سخت ترین قسمت کار در مورد این فیلم ها نوشتن فیلمنامه آنان است. باید مخاطبت را فوراً بخندانى و تا پایان این فیلم آنها را دائماً به خنده بیندازى. این کار سختى است.»
و شاید این همان مشکلى است که وودى آلن در حال حاضر دارد: «او از خیلى وقت پیش ما را از ته دل نخندانده است!»